شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۹۶۵۷
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۴ مرداد ۱۳۹۳ - ۲۰:۰۶
سال 1356 در دوره تسخیر پرده سينما توسط فیلم های سیاه و سفید مرحوم علي حاتمي فیلمی تمام رنگی را به نمایش گذاشت با نام «سوته دلان» كه نقش اول آن را فردي باعقب ماندگي ذهني بازي مي كرد كه برادر ظاهر الصلاحش بنام حبيب با از خود گذشتگي سعي داشت او را سر پرستي و مديريت كند و چنان درنگهداري وي افراط مي كرد كه پيرامون خويش را فراموش نموده بود و حتي براي خدمت به اين برادر كه مجيد نام داشت و به دليل سر بزرگش او را مجيد دوكله مي گفتند تن به ازدواج نداده بود ،افراط در توجه به مجيد گاهي به ضرر او تمام مي شد و هنگامي كه حبيب ازتبعات رفتار افراطي اش مطلع گرديد كار از كار گذشته بود و مجيد دوكله جان سپرد!

مجيد با وجود عقب ماندگي ذهني بايد ديالوگهايي ادا مي نمود كه اگر پس از سالها اين ديالوگها را كه مرحوم علي حاتمي هنرمندانه نگاشته است را بياد آوريم بار معنايي بسياري در آنها نهفته مي بينيم و مصاديق بسياري براي آنان در اين عصرمي توان پيدا كرد ! فيلم با اين ديالوگها تلاش دارد تا نگرشهاي غلط حاكم بر جامعه آن روز را اصلاح نمايد و با گذشت سالها بازهم رنگ و بوي اين نگرشها را در رفتار اجتماعي و اخلاق بسياري بخصوص مديراني كه سالها برمسند نشسته بودند و رفتند و دوباره آمده اندهنوز مشاهده مي كنيم!و ما نيز حتي بجاي مجيد دوكله تقبيح نمي كنيم بلكه بالعكس در جهت منافع استان مي شمريم و با ادايي روشنفكرانه ژست مارلون براندويي مي گيريم

مطالعه يادداشت دوست قديمي ارجمندم جمال درويش با عنوان « سوته دلان گردهم آييم » كه حاوي نكات مديريتي بود مرا به اين سو كشاند و باخود گفتم من كه سوته دلم چگونه و كجا بايد گرد ديگران بيايم؟ مدعوين اين بزم كدام سوته دلانند؟ از اين دوست عزيز چنين نگارشي را بعيد مي دانستم و متعاقب آن باخواندن خبري تازه در رابطه با يكي از مسئولين ،ديالوگهاي مجيد دوكله را به ياد آوردم و مناسب شرايط حال استان ديدم آنجا كه گفت :

ميخ زنگ زده , زنجیر زنگ زده, ساعت زنگ زده! حواستو ضرب کن جمع کن ضرب کن جمع کن! ساعت زنگ زده دیگه زنگ نمیزنه چون زنگاشو زده!

فيلمها يا ديالوگها و رابطه آنها با زندگي آدمها در بستر زمان جاري مي شوند‌ و با ديالوگهاست كه حس مي كنيم فيلم مال ماست و بخشي از زندگي ما به روي پرده سينما آورده شده است و به همين دليل با آن ارتباط برقرار مي كنيم دوست مي شويم. ساعت زنگ زده مجيد يك راز نبود يك درد اجتماعي بود كه واقعا" يك عقب مانده ذهني اين را مي داند و ما كه گاهي خود را نابغه مي دانيم ! غافل هستيم !
مصداق ساعت زنگ زده مديران تكراري هستند كه سالها بر مسندي تكيه زده اند و رها نمي سازند و اصرار برماندن دارند و از درب كه رانده شوند دوباره از پنجره مي آيند! مي دانند كه هر چه ابتكار و توانايي و بضاعت فكري داشته است تا كنون بكار گرفته و نمي توان انتظار تغيير و تحول در مجموعه مديريتي اش را داشت و دقيقا" مانند همان ساعت مجيد دوكله است كه نه وقت را نشان مي دهد و نه خفته اي را بيدار مي سازد و بالعكس دوست دارد كه همه در خواب بمانند تا مبادا ساعت را در سطل وسايل اضافي جلوي درب حياط بگذارند و پاكبانها آن را راهي كارخانه بازيافت نمايند!آري موسم بيدار باش است و ساعت شماطه دار را بايد بر ديوار گذاشت و از ته دل و با ذوق نگاهشان كرد .
وقت تكاپو و كاشت بذر اميد و نواختن سرود زندگيست و بايد براي فردا زنگها نواخته شوند با ساعتهايي كه زنگ نزده اند و زنگ مي زنند.

آره خيلي ها زنگاشونو زدن و حالا كه زنگ زدند براي جلا شدن هم فرصتي ندارند! و حبيب آقا مجبور است گريه كند بر جنازه كسي كه دوستش داشت و هرگز نمي خواست بميرد! ولي با محبتهاي غير منطقي مُرد!! فيلم به پايان رسيد و اما ديالوگها هنوز در درون جامعه ادامه دارند زيرا كه زندگي جاريست و حبيب ظروفچي نيز پرواز كفترهاي برادر ديگر پرنده بازش را به تماشا نشسته است! و بازهم فكر مي كند خيلي درستكار است و بايد مديريت مغازه ظروفچي را ادامه دهد و براي عزا و عروسي مردم ظرف بفرستد! حتي بدون مجيد دوكله ! و پس از سالها هيچكس حبيب آقاي درستكار را به نيكي ياد نمي كند!
comment
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۱
انتشار یافته: ۱
comment
comment
عمو عیسی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۱۶ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۶
comment
0
2
comment درود بر شما که به نکته زیبایی اشاره کرده اید بانگ موذن کشد مرا سوی مسجد / نغمه جانسوز تار اگر بگذارد
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار