دمدماي غروب است. هوا دم كرده و تنها صداي مرغابيها و «كروب كروب» ماشينها كه از روي پل عبور ميكنند به گوش ميرسد. نزديكتر ميشوم. مقداري خوراكي كنارش گذاشته و تعارف ميكند. نان و خرمايي بود و دود قليان جواني در نزديكي ما و سيلي از سوالات كه در ذهنم رديف ميشوند.
گزاش از: قاسم منصور آلكثير
«سوال سياسي ازم نپرسي عمو، بدبختمون نكنيها» گفتم: نه فقط يك گپ سادهاس. اما «عمو عبد» با همه ملاحظهكاريهايش در بين گفتوگو به اظهارنظر سياسي ميپردازد و ميگويد: «زنجيرهيي كه مردم براي دفاع از كارون ميگيرن هيچ فايدهيي نداره، دولت هر كاري بخواد ميكنه. كسي زورش بهش نميرسه.»
40 سال پيش روزانه قايقش را پر از ماهي ميكرد، حالا شايد روزانه چند ماهي به تورش بخورد. «عمو عبد» از قديميترين صيادان كارون است. پاتوقش زير پل هلالي معروف اهواز است. او از كمآبي كه باعث شده بازارش كساد شود، رنجيده است.
سبزهروست و قامتي خميده دارد. موهايش سفيد و به قول خودش رنگشان مثل «پودر تايد» شده. در گوشهيي از قايقي كه كهنه بودن از سر و رويش ميبارد، كز كرده و مشغول باز كردن گرههاي طناب ماهيگيري است. قايقش را در جزيرهيي كه حالا تا نيمههاي هلال پل رسيده نگه داشته و مشغول گپ زدن با همكارانش است. البته همكاراني كه ديگر تعدادشان به انگشتان دست هم نميرسد.
نگاهش رازآلود است و انسان را كنجكاوتر ميكند كه از او بپرسد در وضعيت كمآبي چگونه روزگار ميگذراند. چشمهايش را احساس ميكردم كه انگار درونم را ميكاويد.
دمدماي غروب است. هوا دم كرده و تنها صداي مرغابيها و «كروب كروب» ماشينها كه از روي پل عبور ميكنند به گوش ميرسد. نزديكتر ميشوم. مقداري خوراكي كنارش گذاشته و تعارف ميكند. نان و خرمايي بود و دود قليان جواني در نزديكي ما و سيلي از سوالات كه در ذهنم رديف ميشوند.
تا جايي كه خاطرم هست خيلي وقت است با قايق مشغول هستيد.
دقيقا از پنجم ابتدايي تا حالا كه 56 سال دارم با قايقم كار ميكنم. بيشتر از 40 سال است كه رزق و روزيام از لطف خدا و كارون است.
چه شد كه صياد شديد؟
(گويي سوالم براي عموعبد شبيه به طنز بود، خنديد و نگاهي به كارون انداخت) قبلا خير و رزق كارون زياد بود. روزانه قايق رو پر از ماهي ميكردم و ميرفتم سمت خانه.
هنوز هم صيادي ميكنيد؟
كم و بيش. ديگر صيادي نمانده. حالا از قايقم فقط براي گردش مسافران استفاده ميكنم. مشكلات زيادي پيش آمده كه ديگر صيادي جوابگو نيست و مجبور به مسافركشي با قايق شديم.
مثلا چه مشكلاتي؟
آب كم و شور شده. وقتي آب كم و شور باشد، ديگر ماهي نميماند كه بشود صيدش كرد. تنها مقداري ماهي مانده كه «برقي ها» روزانه صيدشان ميكنند. آب كه كم شد حتي قايقراني در رودخانه مشكل شده و خيلي از جاهايش نياز به لايروبي دارد. هر لحظه ممكن است قايق گير كند لاي گلها. كم آبي نماي كارون را هم بيريخت كرده است.
«برقي ها» چه كساني هستند؟
تعدادي صيادند كه با قلاب و تور، ماهي نميگيرند. يك دستگاه مولد برق دارند كه در گوشهيي از كارون ميايستند و به آب برق ميزنند. با اين كار خيلي از ماهيها دچار برق گرفتگي ميشوند و همه را جمع ميكنند و ميبرند. هيچ كس نميتواند مقابلشان بايستد.
چرا شكايت نكرديد؟
كجا شكايت كنم؟ اينها مافيا هستند. مدتي پيش كمي پايينتر طرفهاي «عامري» با صيادان درگير شدند و به طرف آنها شليك كردند. آدمهاي خطرناكي هستند و هميشه مسلح. كسي نميتواند با آنها در بيفتد. به سرعت ميآيند، برق ميزنند و ماهيها را جمع ميكنند و ميروند. يك سري دلال هم ماهيها را از آنها ميخرند.
شوكي كه به آب وارد ميكنند قطعا خطرناك است.
آره. هم براي آبزيان خطر دارد هم انسانها. وقتي برق به آب ميزنند، هرچه موجود زنده باشد، از بين ميرود. حتي ماهيهاي دورتر، موج برق باعث عقيم شدنشان ميشود و توليد مثل نميكنند. اگر شخصي كنار آب باشه احتمال برقگرفتگياش خيلي زياد است و هر موجودي را درجا به كشتن ميدهد.
(سابقه 40 ساله عمو عبد در صيادي و زندگي در كنار كارون حس كنجكاوي را درباره دانستن از گذشته تحريك ميكند. دوست داريد بدانيد 40 سال پيش اطراف كارون و پل هلالي چگونه بود.)
عموعبد از 40 سال پيش تا حالا اين دور و اطراف چه تغييري كرده؟
(عمو عبد نگاهي به اطراف انداخت) تغيير خاصي نكرده، فقط چند سال پيش شهرداري راه پله جديد براي مسافران ساخت. پل رو هم هر چند وقت يك بار رنگ زدند. البته همه اين پل با ميخ و پرچ بود كه حالا خيلي جاهايش را جوشكاري كردند. يك پارك جزيره هم جديدا دارد ساخته ميشود. ديگر همهچيز مثل 40 سال پيش دست نخورده است. اين جزيرهها كه حالا كارون را پركردند، قبلا نبودند. بوي تعفن هم قبلا نبود. عصرها هميشه اينجا پر از آدم و «لب كارون» معروف بود.
حالا زيرنظر كجا هستند؟ كدام نهاد يا سازمان؟
(عمو عبد در جواب با دلي سرشار از ياس توضيح داد) عمو، خودمان هم نميدانيم زيرنظر كجا هستيم. معلقيم. چهار، پنج سال پيش شهرداري از ما براي جلسهيي دعوت كرد. يكي از مسوولان شهرداري پرانرژي چنان آينده زيبايي برايمان به تصوير كشيد كه براي لحظاتي از اينكه قايقران و صياد هستم احساس خوشوقتي كردم. اين مسوول ميگفت در يكي از شهرهاي كوچك سنگاپور نهري وجود دارد كه شهرداري آن شهر از اين ظرفيت استفاده كرد و توانست بسياري از توريستها و شهروندان را جذب سواحل اين رود كند. مسوول شهرداري ميگفت بايد وضعيت كارون و سواحلش نيز مثل همان رودي باشد كه در سنگاپور وجود دارد. ما هم خوشحال به سركار خود برگشتيم و منتظر عملي شدن وعدههاي شهرداري بوديم.
بعدش چي شد؟
بعد هيچ خبري از شهرداري نشد. فقط از ما كپي و مدارك گرفتند و ديگر هيچ. پس از مدتي تاكسيراني دعوتمان كرد و باز هم كپي و مدارك برديم. آنها ميگفتند شما زيرنظر ما هستيد و به عنوان تاكسيهاي آبي به حساب ميآييد. پس از تاكسيراني اداره ورزش مارا فراخواند. اين اداره هم گفتند كه شما در رديف ورزشهاي آبي هستيد و براي شما امكانات و محلي براي قايقها در نقاط مختلف رودخانه در نظر ميگيريم. همه اين ادارهها فقط از ما كپي ميخواستند و ما هم كپي ميگرفتيم و تحويلشان ميداديم. (عمو عبد ميخندد) فقط هنوز به اداره ميراث فرهنگي و شيلات كپي نداديم كه احتمالا مدتي ديگر ما را دعوت ميكنند براي گرفتن كپي.
شهرداري هيچ كاري براي شما نميكند؟
نه هيچ كاري نكرد. فقط نزديك تعطيلات نوروز كه ميشود تعدادي جليقه به ما ميدهد كه آنها را هم معتادان ميدزدند. قرار بود اتاقكي برايمان بسازند كه خبري نشد.
خاطرهيي داريد كه بعد از 40 سال كار كردن كنار كارون فراموشتان نميشود؟
10 يا 12 سال پيش بود كه تعدادي دانشجوي دختر آمدند و خواستند با قايق كارون را دور بزنند. من هم مثل هميشه سيم موتور را كشيدم و قايق را توي رودخانه رها كردم تا دختران را يك دور زده باشم. يكي از دختران كه اهل گتوند بود رفت روي نوك قايق نشست و يكباره افتاد تو كارون و غرق شد. آن موقع 20 ميليون تومان ديه رد كردند و پس از كلي خواهش و التماس 15 ميليون شد. عشيره، دوستان و آشنايان كمك كردند و ديه را دادم.دار و ندارم رفت. البته دادگاه، شهرداري را به خاطر ندادن جليقه جريمه كرد.
تنها خواسته صيادان يا قايقرانان چه چيزهايي است؟
فقط جلوي «برقيها» را بگيرند. آب اگر زياد بود برقيها نميتوانستند كاري كنند و در عمق قايم ميشدند. اما حالا كه آب كم است، همه ماهيها از بين ميروند. بنزين هم نداريم. قبلا 200 ليتر ميدادند و بعد از مدتي سهميه را به 150 ليتر كم كردند. حالا هم كه همه سهميه قطع شده، براي گرفتن بنزين مجبورم با بشكه بروم جايگاه سوخت كه آنجا هم ميگويند با بشكه بنزين نميدهيم و بايد از فرمانداري مجوز بگيريد.
مشكل بنزينتان حل نشده؟
مسوول بنزين استان دو تا پيشنهاد به ما داد. پيشنهاد اولش اين بود كه يا پول بديم و برايمان يك تلمبه بنزين بزنند يا با وسيله شخصي برويم. به مسوول بنزين گفتم من حتي يك گاري ندارم چه رسد وسيله نقليه. اينها ما را نميتوانند درك كنند.
«عمو عبد» با كوله باري از مشكل، هر روز زير پل هلالي كارون در كنار جزيرههاي سر برآورده از زير آب در انتظار رزق و روزي است. آيا باز صيادي در كارون آنقدر رونق ميگيرد كه قايق عمو عبد روزانه پر از ماهي شود؟ آيا زنجيرههاي حمايت از كارون جان تازه به كارون ميدهند؟ آينده پاسخ اين سوالات را ميدهد.
مرجع/روزنامه اعتماد