حسین، پسر کم سن و سالی از شهر محروم کلمه است. او بخاطر مصائب و مشکلات زندگی از تنها آرزویش یعنی تحصیل دست شسته است. چرا که درست در زمان رشد و تکامل روحی و فرهنگی اش باید بار سنگین وظایف پدرش که حالا از کارافتاده است را با ترک تحصیل ، به جای پدر در ساختمان های درحال ساخت کار کند.
مادرش به زمین داران در برداشت محصولات یاری می دهد و در ازای آن مبلغ ناچیزی دریافت میکند که کفاف هزینه های خرد زندگی را هم نمیدهد. حسین و خانواده اش بمدت یکسال تحت پوشش کمیته امداد بوده اند که به دلایلی این حمایت قطع شده و آنها میبایست به همان میزان به تلاش و پشتکارشان برای ادامه ی زندگی بیافزایند.
حسین گاهی بالای کوه ها می ایستد، در چشم های شهر نگاه میکند و به سکوت و تنهایی کلمه گوش میکند.
کلمه شهر محرومی از توابع بوشهر که مدت هاست شرمنده ی نگاه حسین و همه ی مردمی ست که سالها از آرزوهایشان عقب مانده اند.