شوشان/ زهرا كشوری: 20 ماه است كه 11 روستاي پشت سد گتوند غرق در بيآبي هستند. برق و آب آنها قطع شده و در مدرسه و مركز بهداشت به روي آنها بسته شده است. بسياري از دانشآموزان آن ترك تحصيل كردهاند. تنها راه ارتباطي آنها به شهر لالي و گتوند پلي بود كه از 24 مرداد ماه سالجاري زير آب رفت تا آنطور كه علي يوسفي نماينده حقوقي آنها به روزنامه ايران ميگويد ساكنان آن مجبور شدند خانه، زمين و مراتع خود را بگذارند و بروند؛ يك كوچ اجباري. اما به كجا بروند را نميدانند، فقط بايد بروند بدون اينكه پول زمين، خانه و املاك كشاورزي و باغداري آنها پرداخت شود. تلاش 20 ماهه آنها براي رسيدن به حق قانوني خود هم به جايي نرسيده است.
نه رسانهها توانستهاند براي آنها كاري كنند نه فتواي مراجعی چون آيات عظام «مكارم شيرازي» و «صافي گلپايگاني» مبني بر جايز نبودن رفتار مجريان سد با روستائيان، كاري از پيش برد. آنها در 20 ماه گذشته دو تابستان را با دماي 50 درجه گذراندهاند به اميد اينكه شكايت روستائيان به جايي برسد تا از آوارگي و حاشيهنشيني رهايي پيدا كنند. هرچند آنطور كه يوسفي ميگويد بسياري از آنها حاشيهنشين شدهاند و آينده آنها درميان فقر و غريبي گم ميشود.
زمين داراني كه حاشيهنشين شدندمجريان سد گتوند پيش از آنكه با زياد كردن آب پشت سد 11 روستاي منطقه آبماهيك را غرق كنند، به آنها قول داده بودند در جاي ديگري براي آنها شهرك بسازند، شعاري كه هرگز عملي نشد. از سوي ديگر نرخ كارشناسي براي خريد خانههاي روستائيان آنقدر كم بود كه بسياري از روستائيان ترجيح دادند در يك نبرد نابرابر از خانه و زمين خود دفاع كنند، چون در آن سوي درياچه سد حاشيه نشيني و فقر به انتظار آنها نشسته بود. شايد كودكان و نوجوانان همين كه پاي خود را از آبماهيك بيرون گذاشته و به شهرهاي اطراف رفتهاند ديگر يادي از ديار و سرزمين مادري نكنند.
كودكاني كه به گفته يوسفي بسياري از آنها به علت مشكلات مالي خانواده ترك تحصيل كردهاند و هنوز در ميان شوق كودكانه خود نميدانند چه روزگار سختي در انتظار آنهاست. اما وضعيت بزرگسالان و پيران فرق دارد. آنها در همين زمينها و خانههاي كاهگلي ساده به دنيا آمدهاند، در ميان باغها و زمين كشاورزي بزرگ شدهاند، گله را به كوه بردهاند، ازدواج كردهاند و در نهايت هم فكر ميكردند وقتي مرگ آنها سر برسد در زمين خود و در خاك خود دفن ميشوند و كسي پيدا ميشود كه عصر يك پنجشبنه دلتنگ سري به قبرستان روستا بزند يا غروب غمگين جمعهاي را با خواندن فاتحه از آنها ياد كند. اتفاقي كه نيفتاد و بسياري سر پيري مجبور شدهاند خانه و خاطرهها را بگذارند و بروند.
يوسفي ميگويد همين چند روز پيش بود كه يكي از پيرمردها به روستا برگشت. با ديدن روستايي كه با حصار و خاطرههايش زير آب رفته بود آنقدر گريه كرد كه دچار سكته شد. اهالي زنگ زدند تا قايقي رسيد و پيرمرد را به بيمارستان رساندند. خطر از سر گذشته بود اما معلوم نيست دفعه بعد چه ميشود؟
سه دقيقه قايق سواري 50 هزار تومانقطع برق و آب و پلمب در مركز بهداشت و مدرسه هم نتوانست برخی از روستائيان را به كوچ اجباري مجبور كند چون جايي براي رفتن نداشتند. اما گرماي تابستان كه با 50 درجه بالا زد سلامت كودكان و پيران روستا در خطر افتاد. آنجا بود كه برخي از خانوادهها راه حاشيه شهرهاي اطراف را گرفتند اما همين كه كشت پائيزي رسيد دوباره برگردند تا زندگي در سرزمين آبا و اجدادي خود را از سر بگيرند. به گفته يوسفي بيشتر كساني كه به روستا برگشتند جوانان بودند چون هيچ شغلي در شهرهاي اطراف انتظار آنان را نميكشيد. شغلي نداشتند. تابستان دوم كه رسيد باز هم برخي راه شهر گرفتند تا پائيز برگردند. اين بار اما به گفته يوسفي تنها پل ارتباطي هم قطع شد. حالا خانوارها براي گذر از سد گتوند بايد سوار قايق شوند تا ديواري را كه بين آنها و آنچه دارند کشیده شده در طول سه دقيقه پشت سر بگذارند اما همه چيز به اين سادگي نيست. آنها بايد براي گذر از اين مسير بين 30 تا 50 هزار تومان كرايه قايق بدهند.
قايقي كه به گفته يوسفي ممكن است يك روز تمام وقت تو را براي آمدن بگيرد. اما نيايد. دستشان به هيچ جا بند نيست. نه برقي دارند نه تلفني. هر كس از روستا به شهرهاي اطراف ميرود، گوشيهاي خاموش را با خود ميبرد تا شارژ شوند و باز چند روزي از آن استفاده كنند. هرچند علي يوسفي ميگويد تازگي ها گوشيها هم ديگر خط نميدهند. خانوارهاي باقي مانده در روستاهاي پشت سد، خانه و كاشانهاي ندارند. حالا تمام خانههاي كاهگلي با ديوارهاي سنگ چين شده كوتاه زير آب رفتهاند و مردم در تپههاي اطراف چادر زدهاند.
يك ليوان آب با طعم نفتآب آشاميدني روستا هم ميشود همين آبي كه پشت سد درياچه جمع شده است. آبي كه هم با نفت مخلوط شده و هم با نمكهايي كه شوری آن را به حد اعلي رساندهاند. نفتي كه وجود آن را وزير نيروي دولت دهم در دل درياچه سد تأييد كرده بود. آنطور كه حميدرضا خدابخشي، كارشناس آب و نيرو هم ميگويد تحقيقات و بررسيها نشان ميدهد نفت حاوي 100 نوع سرطان است. به گفته علي يوسفي روستائيان اين منطقه تا پيش از گشايش سد و بعد از خشك شدن چشمههاي منطقه، آب را از دوره گردها ميخريدند يا با تانكر براي آنها آب ميآوردند. آن زمان قيمت هر تانكر آب 25 هزار تومان بود. حالا آنها ناگزير، مجبورند آبي را بخورند كه با نفت مخلوط شده و در هر قطره آن 100 نوع سرطان وجود روستائيان را تهديد ميكند.
علي يوسفي ميگويد با استاندار جديد خوزستان صحبت كرده و او قول داده كه مشكل روستائيان پشت سد گتوند را حل كند. « پويا» معاونت عمراني استان هم قول داده كه 10 روزه مشكل روستائيان آبماهيك را حل كند كه البته زمان وعده داده شده آمد و رفت اما مشكلات همچنان باقي است.
آنطور كه علي يوسفي ميگويد مسئولان قول دادهاند حداقل مشكل اياب و ذهاب روستائيان به پشت سد و خانههاي خود را حل كنند قولي كه هنوز جامه عمل نپوشيدهاست تا اين سؤال از سوي افكارعمومي پيش بيايد كه اگر فاجعهاي كه در سد كارون 3 به وقوع پيوست و 12 نفر را به كام مرگ فرستاد در درياچه سد گتوند اتفاق بيفتد، چه كسي مسئول است؟
آنها ميپرسند آيا نبايد يكبار براي هميشه وقوع اين دست اتفاقات را پايان داد؟ مسأله وقتي بغرنج ميشود كه يكي از روستائيان در گفتوگو با ايران ميگويد ساعتها به انتظار آمدن قايقي نشسته تا او و دختر 15 سالهاش را به روستا برساند. شب ميشود و قايقي پيدا نميشود. درنهايت او ودخترش با استفاده از تاير تمام طول سد را شنا ميكنند و خودشان را به روستا ميرسانند. يك كيلومتر را با تيوب شنا ميكنند. او ميگويد اگر اتفاقي براي او يا دخترش ميافتاد چه كسي جوابگو بود؟
هرچند اين سؤال هم وجود دارد كه اگر اتفاقي براي او و دخترش در دل شب و در يكي از بزرگترين مخازن آبي كشور ميافتاد، آيا كسي متوجه ماجرا ميشد؟ يوسفي ميگويد خيلي از مردم روستا كه بضاعتي ندارند تا براي رفت و برگشتي كه سر جمع 6 دقيقه نميشود 100 هزار تومان پرداخت كنند از مشك پر باد و يا تيوب استفاده ميكنند و خود را به روستا ميرسانند.
صحبتهاي يوسفي با جليلي نماينده مردم مسجد سليمان در بهارستان هم به جايي نرسيده است. مشكلات روستاهاي پشت سد گتوند بارها از طريق رسانهها به گوش مسئولان سد گتوند رسيده و آنها هماره اعلام كردهاند كه زمين متري 65 تومان قيمتي است كه كارشناسان قوه قضائيه به آنها داده و اصلاً قرار نيست كه اين قيمت تغيير كند. روستائيان هم ميگويند با متري 65 تومان در نهايت همه زندگي آنها با گوسفندان ميشود 8-7 ميليون تومان. با اين پول خانه بخرند يا شغل ايجاد كنند؟ آن هم براي خانوادهاي كه 10 تا 12 سر عائله دارد. علي يوسفي هم ميگويد كارشناسي كجاست؟
آيا كساني كه قيمت روي خانه، باغ، زمين كشاورزي و آغل كشاورزان گذاشتند اصلاً آمدند خانه را ببينند. زمين كشاورزي را برانداز كنند. باغها را متر كنند. روستائيان ميگويند كارشناسي كه مورد قبول مجريان سد است تنها زمين روستايي را حساب كرده چون معتقد است كه مصالح قابل محاسبه نيست. همان مصالحي كه چهارديواري خانهها شده است آيا با پول زمين ميتواند در حاشيه روستا يا شهر خانه اجاره كرد؟
شكاف در يك زندگي روستاييمجريان سد گتوند تا حدود زيادي موفق شدند تا روستائيان را از خانه و كاشانه شان جدا كنند. آنها راهي شهرها شدند تا در نهايت حاشيهنشين شوند. يوسفي ميگويد زندگيها در روستا دو قسمت شده است. زندگي در روستا زندگي گستردهاي بود كه شامل پدر بزرگ و مادربزرگ ميشد و به نوه، نتيجهها ميرسيد. حالا پيرها تحمل سختي در روستايي كه نه آب دارد و نه برق را ندارند. برخي از آنها به گفته خودشان سربار فاميل شدهاند تا جوانانشان دوباره به روستا برگردند و به كشت وكار بپردازند. چيزي كه يوسفي از آن به بحران معيشتي و اجتماعي تعبير ميكند. زندگي آنها از قرن بيست و يكمي به غارنشيني برگشته است. علي يوسفي ميگويد كه وقتي به روستا نگاه ميكنم ميبينم كه ارمغان سد گتوند كه ميخواست زمينهاي كشاورزي منطقه را آباد كند براي اهالي آبماهيك هيچ چيز جز بلا و آوارگي ندارد.
محمدرضا محمدي يكي از روستائيان است كه بدون اينكه پولي بابت خانه و زمين خود بگيرد، مجبور شد دام هايش را بفروشد و به شهر عقيلي برود. او به ايران ميگويد كه يك قران پول هم به او ندادند. با 10 نفر عائله مجبور شد تا آواره شهر شود: «در روستا زمين داشتم. ساختمان داشتم. آب و برق داشتم. گوسفند داشتم. كشاورزي ميكردم.» 50 گوسفند داشت و وقتي مجبور ميشود تا خانه وكاشانه را بگذارد و به شهر برود همه را ميفروشد. به شهر كه ميآيد هيچ شغلي انتظارش را نميكشد. مجبور ميشود از جيب بخورد. پولهاي گوسفندانش تمام مي شود. سه سال است كه آواره و مجبور شده است براي خانهاي كه درحال حاضر در آن ساكن است يك ميليون قرض كند.
يك ميليون پيش وماهي 150 هزار تومان اجاره. ماهي 80 هزار تومان براي همين يك ميليون سود ميدهد. قرض را با كارگري پس ميدهد. البته اگر پيش بيايد. 6 فرزند دارد. پسر بزرگش تازه از خدمت برگشته است. نه زميني دارد كه روي آن كار كند نه گوسفندي كه دامداري كند. دخترهايش هم ديگر نميتوانند ادامه تحصيل بدهند. پولي در بساط ندارد كه آنها را به مدرسه بفرستد. ميگويد تقاضا دارد كه رئيس جمهور جديد محبتي بكنند و پول زمينها را بگيرد. يا حداقل اجازه بدهند به سر خانه و زمين خود برگردد و كشاورزي كند.
سد، زندگي حشمتالله يوسفي را هم دو قسمت كرده است. زن و بچههايش را به روستاي «ظلم آباد» شوشتر برده است. پولي براي اجاره خانه در شهر ندارد اما گوسفندان را در روستا نگهداري ميكند: «با هزار بدبختي توانستم خانهاي اجاره كنم و بخشي از وسايل را به شهر بياورم براي اينكه زن و بچهام بتوانند آرامش داشته باشند.» ميگويد از روزي كه به عقيلي آمده يك ريال كار نكرده است. يعني كاري وجود ندارد. نه كسي به آنها زميني ميدهد و نه گوسفندي براي چرا. از استانداري و فرمانداري و هركسي كه ميتوانست كاري انجام بدهد وانجام نميداد هم نااميد شده است. كارش شده است فكر كردن به روزگاري كه براي خودش كسي بود. برو بيايي داشت. به ريشههاي درختان تنومند باغش تكيه داشت.
به زميني كه كشت ميكرد و به دامي كه هر روز به چرا ميبرد. ميگويد چارهاي ندارد بايد خانواده را در شوشتر بگذارد و خود به روستا برگردد. چون آخرين داشتهاش همين گله است كه اگر بفروشد نميداند فرداي بيگله را چه كند. «عزتالله يوسفي» يكي ديگر از كشاورزان پشت سد است كه به قول خودش آواره مسجدسليمان شده است به ايران ميگويد به تازگي دامهايش را از طريق كوههاي مختلف وارد روستا كرده است. چون تنها پل ارتباطي را زير آب بردهاند تا آخرين بازماندههاي پشت سد هم مجبور به ترك روستاها شوند. البته مسأله كوهها را كه پيش ميكشد، ساكت ميشود. ميترسم اين مسير هم شناسايي و مسدود شود.
او ميگويد اگر بخواهم گوسفندها را با قايق به روستا بياورم براي سه دقيقه بايد بين 30 تا 50 هزار تومان پرداخت كنم. آن هم در روستايي كه مانند زندان شده است.
او هم ناراحت است. دلزده و غمگين از اينكه بچههاي روستا ترك تحصيل كردهاند چون خانوادههاي آنان بضاعت مالي ندارند. به گفته او هفته پيش پسر برادرش را در روستا «عقرب» زد. ازآنجا زنگ زدهاند تا قايق آمد و پسرك را از درياچه سد گذر داده است. سه دقيقه طول كشيده تا پسرك را به اين سمت بياورند و 50 هزار تومان گرفت تا پس از آن پسرك را با آمبولانس به بيمارستاني در عقيلي برسانند. در بيمارستان به او آمپول ترزيق ميكنند و ميگويند كه بچه را به بيمارستاني در مسجد سليمان ببرند. چون امكانات اينجا كم است واگر دچار مشكلي شود نميتوانند به او كمك كنند.
از لب درياچه سد تا عقيلي و از عقيلي تا بيمارستاني در مسجدسليمان 80 هزار تومان خرج آمبولانس ميكنند تا پسرك را از عقرب گزيدگي نجات دهند. بين درياچه سد تا لالي 17 كيلومتر است. به گفته يوسفي اگر شب مشكلي براي يكي از روستائيان پيش آيد قايقها بين 50 تا 80 هزار تومان ميگيرند تا آنها را از روستا و درياچه بگذرانند.
زمان در شب هم هيچ تفاوتي ندارد. همان سه دقيقهاي است كه بود. سر درددلش باز ميشود: «در روستاي خودمان كار داشتيم. كشاورزي ميكرديم دام پرورش ميداديم اما هماكنون من آواره مسجد سليمان شده ام. برادرم حاشيهنشين شوشتر شده است. عمو و پسرعمويم آواره عقيلي شدهاند.»
وقتي از او ميپرسم كه شغلي هم پيدا كردهايد، ميخندد. ميگويد هماكنون فوق ليسانسها اينجا بيكارند ودستشان به هيچ جا بند نيست. اينجا مگر زمين به كسي ميدهند براي كشاورزي. مگر دامي هست براي دامداري. اصلاً مگر مرتعي وجود دارد كه آدم زندگي روستايي خودش را بگذراند.