شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۶۸۵۷
تاریخ انتشار: ۰۴ اسفند ۱۳۹۲ - ۲۰:۵۲
در میان اشعار شاعران که در کتب درسی آمده است و گاهی معلم ادبیات از دانش آموزان می خواست تا آن را حفظ کنند شعرزیبای «هرچه کنی کشت،همان بدروی» پروین اعتصامی را درکنار «سنگ وعقاب» و «بازباران»هنوز در حافظه دارم اماشعر زیبای پروین در حال حاضر که دوره میانسالی را سپری می کنم بیشتر برزبانم جاری می شود زیرا حالا پی می برم که چقدر بانوی شاعرشعر را مملو از مضامین اخلاقی سروده است که نکات مندرج در مصرعهای ابیات شیوه هایی ارزشمندوپیامهایی راهگشا را برای تعیین سرنوشت و بهره مندی از حیات و ایجادهمدلی نشان می دهند و درمی یابم که امروز بیش از همیشه ضرورت تقویت این نگرش بسیار احساس می شود. پیامی که بایدگرفت و مراد نگارنده از اشاره به سروده ، توجه به خدمت صادقانه و بی منت به انسانها بدون درنظر گرفتن منافع شخصی است که پرداختن به آن فردای فرد را بیمه می سازد و نام او را در زمره نیکان در اوراق تاریخ حک می نماید و مشکل عمده مدیران که اشعار کتب درسی را از بر نکردند ، اسارت در نگاه اردوگاهی و گذشتن بی پروا از فردااندیشی است و تثبیت این روند به تدریج بصورت عادت در آمد و مو جب گردید تا با تغییر هردولت اولین مطالبه جدی مردم که برهمه نیازهایشان ترجیح می دهندتغییر مدیران باشد! حافظه مدرسه ایم سروده پروین شعر ایران را به یاد می آورد که چنین سرود:

هر چه کنی کشت، همان بدروی/کار بد و نیک، چو کوه و صداست

سبزه بهر جای که روید، خوش است/رونق باغ، از گل و برگ و گیاست

راستی آموز، بسی جو فروش/هست در این کوی، که گندم نماست

نان خود از بازوی مردم مخواه/گر که تو را بازوی زور آزماست

درهر مصرع درس بسیار نهفته است و پر از نورند و اعتقاد دارد که برای شکوفایی و بهره وری لازم است مقاومت کرد و سدها را شکست و با تکیه بر خویش و توانمندیهای داخلی برای تأمین نیازها چاره اندیشی نمود و با مردم داری شرایط را جهت بهبودی امور فراهم آوریم که در برخورد باانسانها باید ظرفیت ها را شناخت و متناسب با آن رفتار کرد که به یقین با همان معیار و ملاکی که دیگران را مورد سنجش قرار می دهیم خودمان نیز مورد ارزیابی قرار خواهیم گرفت پس معیار ها را در نظر بگیریم و انصاف را در داوریها و بررسی قابلیتها و شایستگی افراد رعایت کنیم که شایسته سالاری را در دایره تنگ نگاه صرف خویش محبوس نسازیم . خود را محور داوری و به خودنگریستن مرا به یاد حکایتی درمورد ملانصرالدین انداخت که می گویند:

ملانصرالدین در روستایی زندگی می کرد که در نزدیکی آنجا مکان مرتفعی قرارداشت که شبها باد می وزید و فوق العاده سرد می شد.
دوستان ملا به وی گفتند: اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی, ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.

ملا قبول کرد, شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید.گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ملا گفت: نه, فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است. دوستان گفتند: همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.

ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند, اما نشانی از ناهار نبود گفتند: ملا, انگار نهاری در کار نیست. ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده, دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود. ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. 

دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند. ملا گقت: چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار